مرد کوچک من
بالندگیت را مادرانه به نظاره نشسته ام               
قالب وبلاگ
اين روزها كه نفس زمستان به شماره افتاده، صداي قدم‌هاي شاد و پرانرژي آشناي بهار به گوش مي‌رسد. بايد اين روزها به احترام بنفشه‌هايي قدم برداريم كه از دل خاك جوانه مي‌زنند. دلها را از خاكستر زمستاني بتكانيم. چشم‌هايمان را بايد جلا بدهيم از غبار زمانه براي بهتر ديدن، نسيم از لابه‌لاي پنجره سرك مي‌رسد و عطر حضورش را گرم‌تر از هميشه به خلق آفرينش هديه مي‌دهد.

غيبت و دوريمون هيچ دليلي جز همين مشغله‌هاي آخر سال نيست، سنت كه نه شايد يك فرهنگ شده براي همه ما هنوز سال جديد شروع نشده با تلفن، پيامك و حتي دعا براي همه آرزوي سال خوب و خوش داريم، چقدر اين روزهاي اخر اميدوار كننده است، چقدر پرجنب و جوش و انرژي بخشه، باران‌هاي زود هنگام بهاري هم اين روزا غافلگيرمون مي‌كنه و همراه خوب و پربركتي ميشه براي گشت و گذارهاي شب عيد. 

مرد كوچك تعطيل شده و با تكاپوي روزهاي پاياني سال همراه شده, براي رفتن به گرگان لحظه‌شماري مي‌كند، در تهيه و تدارك چيدن سفره هفت سين برآمده و از 10 روز قبل سور و ساتش را آماده ميكند. تمام ذوق و شوقمان براي سبز كرده سبزه شب عيد در ميان حجمه‌ها و هياهوي آخر سال گم شد و خريدن سبزه وابسته به اينه كه به سپهر قول مردونه بدم كه براي سال 1394 خودمان سبزه بندازيم. (اميدتان هميشه سبزو خرم باد) از پيك نوروزي مدرسه آبي گرم نميشه، بنابراين بايد در لابه‌لاي ديد و بازديدهاي عيد جايي هم براي يادآوري روزهاي مدرسه باز كنيم. 

یکسال دیگر هم از بودن در کنار شما عزیزانم گذشت, یکسال که همراه غم و شادی هم بودیم, و با بودنتان دلیلی برای بودن ما؛ در کنار سفره  هفت سین در لحظه های سبز دعا به یادتان هستم شما هم به یاد ما باشید.

دوستانم تبریک مرا از همینجا پذیرا باشید, امیدوارم که امسال برای همه سالی پر از سلامتی, سلامتی, سلامتی و همراه با سعادت باشد.



[ دوشنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۲ ] [ 22:2 ] [ ] [ ]

هرچي اين روزها بازار بشور و بساب تو خونه‌ها داغه برعكسش بازار وبلاگ نويسي و وبلاگ خواني حداقل از طرف ما كساد كساد شده، راستش خبر خاصی هم نیست که قابل عرض باشه و قابل نوشتن جز اینکه سپهر خیلی این روزها بهانه گیر شده, تقریبا هر صبح یا دل درد داره یا پا درد داره (البته میدونم که داره فیلم بازی میکنه تا شرایط رفتن به مدرسه رو به نفع خودش تغییر بده) با اینکه از نظر درسی اصلا مشکلی نداره و نمرات کارنامه شاهد این مدعا بوده اما از عملکرد و رفتار همکلاسیاش اصلا راضی نیست و چون نمیتونه مقابله به مثل کنه گاهی وقتا اذیت میشه و حرف زدن منم تقریبا بی نتیجه است, هم اینکه این روزا دلتنگی بیشتری برای همسترش میکنه هرچند که گوگوچی خیلی زود همه ما رو ترک کرد اما خب سپهر از قضیه خبر نداره و هر وقت صحبتش میشه با هیجان خاصی هم راجع بهش حرف میزنه از الانم داره برای عیدی های بالقوه نقشه میکشه که میخواد طوطی شاخدار بخره, از خریدن کتابهای دایناسورشناسی و جانورشناسی هم به ستوه اومدم هفته قبل انقلاب بودیم با آقای پدر, کلی کتاب خرید در حد دایره المعارف مناسب برای نوجوانان حس میکنم دیگه با خواندن کتابهای کودکانه راضی نمیشه و چون معنی خیلی از جملات و کلمه ها را متوجه نمیشه با خوندن منم حس حقارت بهش دست میده که چرا من نمیتونم خودم بخونم؟ بنابراین شرایط حکم میکنه که مراحل خوندنش و با دقت گوش بدم بعد به زبانی ساده براش توضیح بدم. اینجاست که منم الان کلی به اطلاعاتم اضافه شده. مثلا اینکه شما میدونستید پرنده ها وقتی داخل تخم هستند یه دندون روی منقار یا نوکشون نیش میزنه تا بتونن پوسته تخم و بشکافن و بیان بیرون؟ خب, بگذریم...

اما شور و هيجان ناشي از روزهاي پايان سال رو هم نميشه ناديده گرفت و اين تب و تاب خريدن كردن و حراجي‌هاي فصلي رنگ و لعاب بيشتري هم به خيابونا بخشيده، شوهاي مختلف سفره‌هاي هفت سين كه اين سالها تو مراكز خريده خيلي مد شده، ماهي‌هاي قرمز گلي و چشم تلسكوپي رو كه نميشه به راحتي از كنارشون گذشت و قربون صدقه‌شون نرفت اونم سپهر كه هيچ جنبده‌اي را ناديده نمي‌گيره و تو صف انتظار خرید نمیذاره و در اولین فرصت پیش اومده از خجالت خریدشون در میاد.

 

خیلی وقت بود میخواستم دست خطشو یادگاری بذارم اینجا, تا امشب فرصت شد, یه کمی مجبور شدم بکشم تا دوتا رو یکی کنم.

ثمره تلاش چند ماهه سپهر, البته از معلمشون پرسیدم که این ارزشیابی به اصطلاح توصیفی چقدر واقعیه که صد در صد تضمین کرد, یکی از همکلاسیاشم برای تاکید بیشتر گفت: خاله نگران نباش سپهر همش 100 بوده تو کلاس!

 

 

[ شنبه دهم اسفند ۱۳۹۲ ] [ 21:18 ] [ ] [ ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

آن روز من در میان اضطراب انتظار و ثانیه ها ایستادم... اشک هایم جاری شدند و با زمزمه اذان سکوت شکسته شد ...و امروز حسی در من پنهان است؛ مرور میکنم گذشته را؛ روزها، شبها و ثانیه هایش را... می رسم به یک خاطره به یک رویا و امروز شیرین‌تر میشود. کودکی آرام به من لبخند میزند.
بی شک ۶ مهر سال ۸۵ برای همیشه در دفتر ذهنم ماندگار خواهد بود.

خاطرات کودکی، مثل حساب پس انداز بلند مدت نویسنده هاست "گراهام گرين"
برچسب‌ها وب
امکانات وب