|
مرد کوچک من بالندگیت را مادرانه به نظاره نشسته ام
|
سلام
حتی سلام کردن هم بعد از یه مدت طولانی نبودن و ننوشتن کار سختیه, انگار با فضای اینجا غریبه شده باشم. حالا بعد از ماه ها اومدم تا عضو جدید خانواده رو بهتون معرفی کنم. فرشته کوچکی که تنها 12 روز از بهار عمرش میگدزه و در همین مدت کوتاه تفاوت ها و تغییرات زیادی رو در زندگی ما بوجود آورده, اونقدر وجودش انرژی بخشه که سپهر برای انجام هر کاری به صورت معصومش نگاهی میندازه و بعد به قول خودش با انرژی به کارهاش میرسه, انگار مدت زیادی باهامون زندگی کرده که این طور وابسته بودنش شدیم. کیان در روز 5 اسفند ماه پا به دنیای زمینی ها گذاشت. خدا با این هدیه ارزشمند گوشه ای دیگر از لطف بیکرانش نصیب خانواده ما نمود. امیدوارم لایق این هدیه خوب خدا باشم.
[ شنبه شانزدهم اسفند ۱۳۹۳ ] [ 19:30 ] [ ]
[ ]
|
درباره وبلاگ  آن روز من در میان اضطراب انتظار و ثانیه ها ایستادم... اشک هایم جاری شدند و با زمزمه اذان سکوت شکسته شد ...و امروز حسی در من پنهان است؛ مرور میکنم گذشته را؛ روزها، شبها و ثانیه هایش را... می رسم به یک خاطره به یک رویا و امروز شیرین‌تر میشود. کودکی آرام به من لبخند میزند. بی شک ۶ مهر سال ۸۵ برای همیشه در دفتر ذهنم ماندگار خواهد بود. خاطرات کودکی، مثل حساب پس انداز بلند مدت نویسنده هاست "گراهام گرين" |
