|
مرد کوچک من بالندگیت را مادرانه به نظاره نشسته ام
|
سلام و عرض ارادت به همه دوستان از بزرگ و کوچیک, قدیم و جدید پیر و جوان, خواننده های خوب و با معرفت دنیای وبلاگستان, امروز خیلی اتفاقی اینجا رو باز کردم و با چند تا پیغام جدید از طرف دوستان مواجه شدم. با اینکه مدت طولانی هست که خبری از نوشتن در اینجا نیست اما فراموش کردن اینجا هم کار ساده ای به نظر نمیرسه, خیلی رفاقتها اینجا شکل گرفت و حقیقی شد. به شکل خلاصه روزهای خوبی بود.
لطفا دوستان قدیمی که اومدن و سر زدن آدرس جدید بذارن یا اگه جایی دیگه هستن اسم و آیدی جدیدشون و بذارن [ پنجشنبه نهم آذر ۱۳۹۶ ] [ 11:18 ] [ ]
[ ]
|
درباره وبلاگ  آن روز من در میان اضطراب انتظار و ثانیه ها ایستادم... اشک هایم جاری شدند و با زمزمه اذان سکوت شکسته شد ...و امروز حسی در من پنهان است؛ مرور میکنم گذشته را؛ روزها، شبها و ثانیه هایش را... می رسم به یک خاطره به یک رویا و امروز شیرین‌تر میشود. کودکی آرام به من لبخند میزند. بی شک ۶ مهر سال ۸۵ برای همیشه در دفتر ذهنم ماندگار خواهد بود. خاطرات کودکی، مثل حساب پس انداز بلند مدت نویسنده هاست "گراهام گرين" |