|
مرد کوچک من بالندگیت را مادرانه به نظاره نشسته ام
|
[ چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ ] [ 13:20 ] [ ]
[ ]
بهار و شادي شوق شکفتن صدای نم نم بارون زیبا دل هر عاشقی پروانه می شه به عشق لاله های سرخ صحرا زمین از باغ فروردین که رد شد بهار آیینه ی اردیبهشته
همون جایی که سعدی شعر هاشو رو برگ سبز نارنجا نوشته
بهار ای دختر ناز طبیعت لباس سبز گلدارت مبارک
دوباره اومدی و شادی اومد گل بابونه تکرارت مبارک (سيد رادمهر موسوي)
صبح آدينه ميهمان لالهها وقتي قرار شد اينجا بشه خونه حرفا و شيطناي سپهر خان ترجيح ميدم حتيالامكان همه چي يادم بمونه براي نوشتن، حتي اگه بعضي وقتا بي مزه باشه. فقط اين حسن و داره كه چند سال بعد كه خودش اينجا رو ميخونه متوجه ميشه كه اولين برخورداش در موقعيتهاي مختلف چگونه بوده، با ديدن صحنههاي گوناگون چه عكسالعملهايي نشون ميده و چه چيزي رو به زبون مياره. از اونجايي كه امسال فراموش كردن پيك نوروزي در اولويت بود بنابراين خيلي شيك و عمدي از بردن هرگونه تكليف اضافه با خودمان خودداري كرديم و به جاش يك سبد و كوله پر حيوانات ماقبل تاريخ، بعد تاريخ و عصر حاضر را همراهمان براي سفر در نظرگرفيتم كه مبادا اوقات بيكاري سپهر به بطالت بگذره كه صد البته از كرده خودمان مثل چي پشيمان شديم، چون بازي كردن و هيجان و پرتاب به اين سو و آن سو به عهده سپهر و فقط و فقط جمع كردن آنها از زير دست و پا بر عهده من بود. در طول اين ايام هيچ يادي هم از پيك به جا مانده نشده بود تا موقعي كه با دلتنگي مضاعفي كه هميشه هنگام برگشت گريبانگيرمان ميشود به خانه و كاشانه خودمان رسيديم، سه روز فرصت باقي بود تا دوباره به حال و هواي خانه خودمان عادت كنيم كه صد البته با ديدن پيك نوروزي و خواهش و تمنا از سپهر براي جواب دادن و حل كردنش انگار اصلا تعطيلاتي نبود و اگر خود اين پيك نبود يادمان ميرفت كه تازه دو هفته از آغاز سال جديد گذشته. جد و آبادمان جلوي چشممان آما موقع انجام تكاليف راستش ترجيح ميدادم خودم حلش كنم تا بخوام اين همه حرص بخورم، ببين ببين بيا يه بار خودت اينا رو حل كن ببينم ميتوني بنويسي؟ اصلا تو خودت وقتي بچه بودي از اين چيزا نوشتي؟ گفتم جان مادر تا جايي كه من يادم ميآيد هنگام نوروز هميشه نوشتن از اول كتاب تا جاي درس تمام تعطيلات را به ما زهر ميكرد و در سالهايي كه پيك نوروزي با عنوان "پيك بهاري" شده بود تكاليف عيد ما چقدر ذوق داشتيم. بيش از اندازه فشار دادن مداد روي كاغذ و بزرگ نوشتن حروف براي اينكه زودتر تموم كنه باعث درد گرفتن انگشتا و اعتراضش شده و ميگه چون تو بالاسرم نيستي اين جوري نوشتم، وقتي نوشتههاشو پاك ميكنم تا دوباره بنويسه خودم هم چندتايي رو از روي دلسوزي نوشتم كه خنده موذيانش از ديد من مخفي نميمونه اما به روي خودم نياوردم اما يادآوري ميكنه ماماني يه جوري بنويس كه خاله متوجه نشه تو نوشتي! گفتم سپهر يعني تقلب؟ چون تكاليفت زياد بود من فقط دارم بهت كمك ميكنم و خاله هم ميدونه كه اينا رو من نوشتم چون خط تو با من فرق داره، گفت اگه دعوام كنه چي؟ گفتم دعوات نميكنه من بهش گفتم كه بعضي وقتا براي اينكه سپهر خسته نشه بهش تو نوشتن كمك ميكنم. البته واقعيتش هم همينه! ![]() دوچرخهاي كه قولش را داده بوديم خريداري شد ![]() فك كنم زيبايي طبيعت بهاري سپهر رو براي عكس گرفتن به وجد آورده بود ![]() و زيبايي خيره كننده لالههاي پارك ![]() قاصدك آرزوها، خوش خبر باشي ![]() بادام شكوفه بر سرآورد (منظور از بادام خود سپهره كه شكوفهها بالاي سرش قرار گرفتن) :) ![]() پرهام و سپهر در حال دوچرخه سواري ![]() يه كم ديگه، يه كم ديگهة هل بده، آفـــــــــرين ++ صبح جمعه صبحانه را ميهمان طبيعت بهاري در پارك بوديم، هواي عالي، چمنهاي آبخورده و خيس، لالههاي رنگارنگ در ميان سبزهها ، عطر دلانگيز شكوفهها، جوانههايي كه از دل خاك سربرآورده، قصه خورشيد درگوش گلها قصه رقصيدن و عطر افشاني است گويي در بهار كابوس غم در زير خاك مدفون است. از عكسها پيداست كه مردكوچك خانه ما روز بهاري شادي را پشت سر گذاشته است. دامن سبز و گلدار طبيعت![]()
[ جمعه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۲ ] [ 23:9 ] [ ]
[ ]
![]() آغاز هميشه با اميد توامه،(شاهكار هنرمندانه آقاي پدر) با يه بسم الله الرحمن الرحيم وسط دفتر و خطكشي كردن با خودكارهاي رنگارنگ، با خط خوش و با نهايت دقت و حوصله شروع به نوشتن ميكنيم. تمام سعيمون اينه كه اشتباهات رو به حداقل برسونيم تمام نكات نگارشي و ويرايشي رو رعايت ميكنيم. با يك پاك كن خوب و تميز اشتباهات املايي رو حذف ميكنيم و دوباه لغت درست رو جايگزين ميكنيم. سعي ميكنيم گوشههاي دفترمون تا خورده نشه و تا اخر صاف و مرتب بمونه، اما هرچي كه جلوتر ميريم و حجم درس و مشقا بيشتر ميشه، حوصله و دقتمون هم كاهش پيدا ميكنه، براي حذف اشتباهات كافيه يه خط قرمز بكشيم بدون اينكه حذفش كنيم. تا خوردگي گوشهها برامون اهميتي نداره، شروع سال نو درست شبيه يك دفتر سفيده، لحظه تحويل سال همه با آراستگي كنار هم جمع ميشن، دعا ميكنن و سال جديد با يك اميد تازه آغاز ميشه، اون موقع به خودشون و خدا قول ميدن كه بيشتر تلاش كنن، بيشتر بخندن، بيشتر اميد داشته باشن، بيشتر ببخشند، بيشتر عمل كنند، بيشتر عشق بورزند و دوست داشته باشند كمتر گناه كنن، كمتر عصباني بشن، كمتر آزار برسانيم اما بازم هرچي كه جلوتر بريم، فراز و نشيبهاي مختلف زندگي، رو به رو شدن با موقعيتهاي غير منتظره، مشكلات ريز و درشت مالي و اقتصادي، همه و همه باعث ميشه اين قولها بيشتر و بيشتر فراموش بشن ، جاي بيشترها و كمترها عوض ميشه، اشتباهاتمون رو جبران نميكنيم بلكه با يك اشتباه بدتر و بزرگتر جايگزين ميشه، پاك كن زندگي اونقدر به گناههاي مختلف آغشته شده كه وقتي روي دفتر سفيد زندگيمون ميكشيم به جاي اينكه پاك كنه پاره ميكنه بدون اينكه هيچ راه برگشت و جبراني بذاره. انگار هيچ وقت هيچ اميدي نبوده انگار سال تحويلي نبوده كه قرارهامون رو يادمون بندازه شايد اگر توقعاتمون كمي از زندگي منطقيتر باشه، شايد اگر به معجزه زمان اعتقاد داشته باشيم، منتظر تغيير بقيه نباشيم بلكه تغيير را از خودمون شروع كنيم زندگي راحتتر از آنچه كه فكرش را بكنيم برامون ميگذره. هنوز هم براي تغيير دير نشده، شكوفههاي بهاري انتظار ميكشند تا عطرشان را در فضاي خانه دلهاي ما پراكنده كنند، بهاري باشيد. خودمون كه امسال سفره هفت سين نذاشيم، اين سفره هفت سين فهيمه جونه ![]() دستاني پر از بهار، تقديم شما ادامه مطلب فراموش نشه دوستانم!
ادامه مطلب [ جمعه شانزدهم فروردین ۱۳۹۲ ] [ 15:30 ] [ ]
[ ]
|
|