|
مرد کوچک من بالندگیت را مادرانه به نظاره نشسته ام
|
![]() سپهر در كنار عمو نوروز منطقه ![]() يكي از تابلوهاي تبليغاتي شهرداري براي استقبال از سال نو و دعوت به صله رحم
ادامه مطلب [ شنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۱ ] [ 21:49 ] [ ]
[ ]
حتما دلايل علمي زيادي براي آفت دهان وجود خواهد داشت، كه ميشه با راهكارهاي مناسبي با حدودي از بوجود آمدنش جلوگيري بكنيم اما من علت اصلي شايع براي آفت دهاني در بچهها رو زماني متوجه شدم كه سپهر با هيجان زيادي مياد و ميگه ماماني ببين، ببين من آفت زدم و در حالي كه لب پايينشو برميگردونه يك نقطه سفيد كوچولو رو لثه خودنمايي كرده، منم از اونجايي كه تجربه تلخ آفت دهاني برام دور از ذهن نيست سعي ميكنم با بروز احساسات لطيف مادرانه مرهمي باشم اما سپهر ميگه: ولي ماماني من خيلي خوشحالم كه افت زدم و قيافه متعجب من وادارش ميكنه كه بگه آخه دارم بزرگ ميشم! پس من چه شخصيت بزرگ و مهمي هستم كه معمولا روزهاي زيادي از سال با اين پديده دردآور كه نه زجر آور دست و پنجه نرم ميكنم و يقينا زماني كه بار مسئوليتهاي رنگارنگ داخلي و خارجي بيشتر از هر زمان ديگري بر روي شانههاي من خودنمايي ميكنه بيش از پيش ميتونم به بزرگي خودم واقف بشم! تنها شش ماه براي رفتن به كلاس اول فرصت داره اما هنوز از لق شدن و افتادن دندونش خبري نيست، البته فك ميكنم بيشتر از افتادن دندان نگران جايزه فرشته مهربون باشه! با اين شعر بهاري چطورين؟ موسم فصل بهاران شده است چلچه بازهم مست و غزل خوان شده است سرخوش از لحظههاي فروردين روزهاي بي مثال فروردين چيده مادر سفره اي هفت سين همچو سالهاي نادر پيشين دسته دسته گلهاي رنگارنگ زرد و سبز و آبي و هم سرخ رنگ رقص پروانهها تماشاييايست لحظه لحظه از بهار روياييايست در هوا بوي سوسن و سنبل روي شاخهها خوش نواي هر بلبل شرشر آب از آبشار ميآيد لحظه سبز تحويل سال ميآيد + قرار نيسي وقتي صدامون به گوش كسي نميرسه ارتفاع نردبان صدامون بره بالا...!!
[ شنبه نوزدهم اسفند ۱۳۹۱ ] [ 19:17 ] [ ]
[ ]
اين كه چرا اينقدر تو نوشتن تنبل شدم رو هم خودم نميدونم، من همونييم كه
يك روزم بدون وبلاگ خوني و سر زدن به كسايي كه نوشتههاشون صيقل روحم بود
نميگذشت، من همونيم كه هميشه تو مديريت وبلاگ چند تا پست موقت ثبت نشده
داشتم براي روز مبادا، من همونيم كه خيلي وقتا نگران نبودن موقتي خيلي از
بچهها بودم، همونيم كه ذهنم درگير كسايي بود كه مينوشتن دستشون به نوشتن
نميره، درگير آدمايي بودن امنيت اينجا رو زير سئوال ميبرن. اما خب شايد
هميشه همه ما به گاهي سكوت و شايدم سكون نياز داشته باشيم حتي شده براي چند
روز! شايد براي همين باشه كه مثل اين پست بايد بدجوري موقع خوابيدن براي قصه گفتن چونه ميزنيم. ماماني اگه برام دو تا قصه نگي من خوابم نميبره، حالا متوجه كم خوابي و بيخوابي اين شبها شدم نگوو دلم بهانه قصههاي مادرمو ميگيره كه خيلي وقته باهاشون روياپردازي نكردم، قصه ماه پيشوني، قصه هفت برادر، قصه دُلدُل بايد يادمون باشه هرچيزي كه براي ما خيلي بديهي و روشنه دليلي نداره كه همون قدرم براي بچهها شفاف باشه. سپهر ماماني فكر كردن يعني چي؟؟ من: يعني اينكه فك كنيم. خب ميدونم فك كردن يعني چي؟ من: خب برو از بابايي بپرس. سپهر: بابايي فك كردن يعني چي؟؟؟ بابايي: يعني تفكر كردن (اين روزا مد شده همه ميگن اصن يه وضعيييييييييييييي) ماماني چرا تو يه فوقي لي ليسانس نميگيري كه برام قايق و موشك اريگامي درست كني؟ راستش با اين اوضاع فرهنگي كه تو مملكت ما حاكم شده و شدت و حدت نيروي انساني كه از انواع و اقسام دانشگاهها فارغ التحصيل ميشوند بدون هيچ اميدي براي بازار كار، فك ميكنم درس خوندن درهر مقطعي هم كه باشه كمكم فقط به درد همون ساختن اريگامي ميخوره، اريگامي عمران، اريگامي معماري، اريگامي كامپيوتر و... بازم خوشا بر احوال رشتههاي علوم انساني و ادبيات كه هنوز با حافظ و سعدي و مولانا فلسفه ميكارند و منطق درو ميكنند. ماماني كارتن خرساي مهريون خيلي دخترونه است من دوس ندارم نگاه كنم. ++ وقتي با بادكنك انگري بردز مشغول واليباليم و در نبود آقاي پدر خونه رو رو سرمون گذاشتيم با لحني كه سعي دارم شكايت خودمو نشون بدم ميگم سپهر قبول نيستا جر زني نداريم تو بازي كردن يادت باشه، سپهر ميگه: ماماني من كه اجازه نميدم تو بازنده بشي آخه تو مادرمي! و بازم فهميدم كه خيلي وقتا منم بايد از مردكوچك خانهام مهرباني رو بياموزم! +++ ماماناي مهربوني از خونه تكوني خسته نباشيد! خدا قوت ![]() ![]() "عكس تزئيني است"
[ سه شنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۱ ] [ 11:53 ] [ ]
[ ]
[ سه شنبه هشتم اسفند ۱۳۹۱ ] [ 19:51 ] [ ]
[ ]
|
|