|
مرد کوچک من بالندگیت را مادرانه به نظاره نشسته ام
|
[ چهارشنبه سی ام فروردین ۱۳۹۱ ] [ 10:56 ] [ ]
[ ]
[ شنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۱ ] [ 21:53 ] [ ]
[ ]
[ پنجشنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۱ ] [ 18:54 ] [ ]
[ ]
سلاممممممم
بالاخره بعد از ۱۵ روز تعطيلات شلوغ و پر از هلهله سر خونه زندگيمون برگشتيم. هرچند عيد امسال خيلي گرفتارو شلوغ بوديم به طوري كه حتي فرصت نشد يه روز را براي خودمون باشيم و مدام در پي ديد و بازيدهاي خانوادگي و برگرازي مراسم بوديم اما تمام اين بدو بدوها براي خودش روزهاي خوبي رو برامون رقم زد. اميدوارم كه به همه شما دوستان خوبم هم حسابي خوش گذشته باشه. روزهاي پاياني اقامتمون هم مثل هميشه براي مردكوچك خسته كننده شده بود و ترجيح ميداد هر چه زودتر به خلوت خونه خودمون برگرديم وقتي هم كه وارد خونه شديم در و ديوار خونه رو مثل امكان متبركه غرق بوسه كرد و مدام تكرار ميكرد دلم براي خونهمون تنگ شده بود [ یکشنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۱ ] [ 22:19 ] [ ]
[ ]
|
|