مرد کوچک من
بالندگیت را مادرانه به نظاره نشسته ام               
قالب وبلاگ

وقتی نفس هاش صدا دار میشه, وقتی فاصله چرخیدنش(این پهلو اون پهلوشدنش) کوتاه میشه, ولی بیصدا بیداره و نمیتونه از جاش بلند بشه و چشماش حتی توی تاریکی بی رمق بودن خودش رو نشون میده یعنی سپهر تب داره و تجربه نشون داده وقتی تب میکنه باید سه روز تمام تو کوره داغ بدنش دست و پا بزنه این بزرگترین غمه عالم برای منه, تا جایی که فکری که مدام تو سرم فریاد میزنه و بلند به زبون میارم مامانی وقتی بی حالی حال منم دست کمی از تو نداره, زودتر خوب شو و شیطونی کن قول میدم دعوات نکنم, بلند شو ریخت پاش کن خودم همه رو جمع میکنم. ازم بخواه که بهت دیکته بگم قول میدم خط به خط کتابو فراموش نکنم, قصه های شبانه تو خودم یکی یکی برات میخونم تو فقط خوب باش همین!

روز مادر و روزهای مجاورش به تب کردن و ویروسی شدن سپهر و بعد خودم گذشت, 

صحبت از کادوی روز مادر که شد سپهر گفت اشکالی نداره من بهت ویروس سرماخوردگی هدیه دادم تو هم مریض شدی؟ (قابل توجه اونایی که گفتن سپهر چی کادو داد؟) نمیدونه که وقتی تن تبدارشو تو بغل بگیرم و بدنم داغ بشه حاضرم تمام ویروسای دنیا رو یکجا بگیرم به شرطی که دیگه مردکوچکم رنگ کوچکترین بیماری رو به خودش نبینه.

خوشحالم که بالاخره در ساعات پایانی روز زیبای مادر فرصتی دست داد تا ساده و صمیمی به همه شما مادران عزیز این موهبت الهی رو تبریک و شاد باش بگویم.


مادرا همسرا روزتون مبارک و فرخنده, دلتان همیشه شاد و لبتان تا ابد پرخنده باد

[ یکشنبه سی و یکم فروردین ۱۳۹۳ ] [ 16:40 ] [ ] [ ]


تعطیلات دو هفته ای عید هم سرانجام به پایان رسید و ما هم برگشتیم به خانه و کاشانه خودمان, سیزدهم فروردین یا همان سیزده بدر خودمان در راه بودیم برای اینکه هم تحمل ترافیک روزهای پایانی را نداریم و هم برگشتن به روال سابق کمی زمان میبره هرچند که این برگشتن خوشایند مرد کوچک نبود و به قولی تعطیلات خيلي زود گذشت. ديد و بازديدهاي معمول نوروزي، مسافرت كوتاه به آستانه اشرفيه همراه با حجم وسيعي از ترافيك و در راه ماندگي و باران و برف غافلگير كننده و هواي سردي كه انتظارش از بهار خانوم بعيد بود از اهم وقايع نوروزي امسال بودند.

 روزهاي عيد مرد كوچك با خواب زياد روزانه، ديد و بازديدهاي شبانه و جيب‌هاي پر پول عيدانه گذشت، قصد داشت با عيدي‌هاي امسالش طولي عروس (يا همون طوطي هلندي) بخره كه با هزار دوز و كلك منصرفش كرديم اونم به شرطي كه پولاشو جمع كنه براي تاسيس يك باغ پرندگان, كه در اين كار يك همراه بيشتر نداره اونم پدرجونه (باباي خودم) ماجراي گوگوچي اين جوري به پايان رسيد كه قبل از رفتن به گرگان به بهانه مريضي گوگوچي از پدرجون خواستيم اونو بفروشه و پولشو به سپهر برگردونه و قضيه خداروشكر ختم به خير شد بدون اينكه آب از آب تكون بخوره.

عمده‌ترين خاطره‌هاي نوروزي امسال مردكوچك حول و حوش عيدي گرفتن چرخ ميزنه، از اونجايي كه سپهر تازه به ارزش وجه رايج مملكت پي برده و براي باغ پرندگان مذكور نياز مبرمي به پس انداز كردن داره از اين رو در مراسم ديدو بازديد عيد بسيار گزيشني عمل ميكرد. وقتي بحث ازدواج پيش اومد تاكيد كرد كه قصد ازدواج نداره، چون ميخواد در آينده جانورشناس بشه و قراره مارمولك و قورباغه رو با دستش بگيره و خانوما چندششون ميشه براي همين از ازدواج انصراف داد. با خبر شدیم که مرغ عشقایی که عید سال گذشته خریداری شده بوده یه جنس بودن به همین علت روز قبل از آمدن سپهر همراه پدر جون جفتشو جور میکنه از حالا منتظر نوه نتیجه ایم.

فصل زندگي بدون توقف هميشه در جريانه و بهار و زمستان براش فرقي نداره، اميدوارم كه تقويم سال 93 براي همه پر از روزهاي رنگارنگ و خاطره‌انگيز و بدون دغدغه و صد البته پر از سلامتي باشه كه هيچ نعمتي مثل سلامتي جاي شكر ندارد.

پی.ن1: دوستان عزیز بلاگفایی من به اکثر شما عزیزان سر زدم برای عرض تبریک سال نو, حتی به بعضیا چند بار اما نمیدونم بلاگفا تو سال جدید چرا با من غریبگی میکنه و نظرات ثبت نمیشه تا شما عزیزان تایید کنید.

در ادامه مطلب با سفر نوروزی ما همراه باشید.

[ یکشنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۳ ] [ 20:37 ] [ ] [ ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

آن روز من در میان اضطراب انتظار و ثانیه ها ایستادم... اشک هایم جاری شدند و با زمزمه اذان سکوت شکسته شد ...و امروز حسی در من پنهان است؛ مرور میکنم گذشته را؛ روزها، شبها و ثانیه هایش را... می رسم به یک خاطره به یک رویا و امروز شیرین‌تر میشود. کودکی آرام به من لبخند میزند.
بی شک ۶ مهر سال ۸۵ برای همیشه در دفتر ذهنم ماندگار خواهد بود.

خاطرات کودکی، مثل حساب پس انداز بلند مدت نویسنده هاست "گراهام گرين"
برچسب‌ها وب
امکانات وب