مرد کوچک من بالندگیت را مادرانه به نظاره نشسته ام
|
در يك شب دلتنگي سرم را بر بالش تنهايي ام ميگذارم تا در سكوت خاكستري خانه ام زمزمه هاي پريشاني ام را نجوا كنم اندوه خفته اي ذهنم را مشوش كرده و پرده هاي مبهم پندارم از هميشه تاريكتر شده اند! دامن سكوتم پرچين تر از قبل شده و آيئه حسرتم شفافتر از هميشه سياه چشمان را در خود منعكس ميكند در دلم غوغاييست پي.ن چهارشنبه شب: چه روياي شيريني!!! دوباره همون آهنگ قبلي رو گذاشتم، خيلي بيشتر دوسش دارم اگه بخوام اينجا هميشه برام پر از انرژي هاي مثبت باشه بايد چيزي رو انتخاب كنم كه قلبا بهش علاقه دارم نه چيزايي كه در لحظه و با توجه به شرايط زماني برام پيش مياد. [ دوشنبه سوم آبان ۱۳۸۹ ] [ 22:26 ] [ ]
[ ]
|
|