مرد کوچک من
بالندگیت را مادرانه به نظاره نشسته ام               
قالب وبلاگ

درست موقعی تلویزیون رو روشن کردم که داشت اذان پخش میشد. از من پرسید مامانی "شیطان رجیم یعنی چی؟" گفتم یعنی اینکه خدایا شیطون رو از ما دور کن.گفت: تو هیچی نمیدونی شیطون فقط میره تو جلد بچه ها تا اونا رو گول بزنه. خواستم بهش بگم نه آدم بزرگا هم از توری که شیطون براشون پهن کرده خیلی وقتا در امان نیستن اما سکوت کردم. اما اعتراف میکنم که ذهن و روح و حتی جسم منم خیلی وقتا نتونسته در مقابل خواسته های رنگ و وارنگ شیطان مقاومت کنه و به سادگی تسلیم شده. بچه ها این شانس رو دارن که ب خاطر سرشت پاکشون شیطونه خیلی زود از پنجره زلال دلشون خارج میشه.

نمیدونم؛ شاید پوست آدما اینقدر کلفت شده که شیطان به سادگی نمیتونه از روح و جسم اونا خارج بشه یا شایدم داره از تنهایی آدما به نفع خودش استفاده میکنه تا بشه رفیق گرمابه و گلستان یا یار غارشون؟!

اینم یه جور ژسته عکسِ

 عید غدیر نزدیکه؛ به همه عزیزانم تبریک میگم؛ امیدوارم تعطیلات خوبی رو در کنار هم سپری کنید؛


پ.ن: صداي باران تولدت مبارك، اميدوارم كه هميشه زندگي سرشار از انرژي و موفقي داشته باشيد، شما كه نوشته‌هايتان بوي ناب باران مي‌دهد.


[ سه شنبه نهم آبان ۱۳۹۱ ] [ 21:2 ] [ ] [ ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

آن روز من در میان اضطراب انتظار و ثانیه ها ایستادم... اشک هایم جاری شدند و با زمزمه اذان سکوت شکسته شد ...و امروز حسی در من پنهان است؛ مرور میکنم گذشته را؛ روزها، شبها و ثانیه هایش را... می رسم به یک خاطره به یک رویا و امروز شیرین‌تر میشود. کودکی آرام به من لبخند میزند.
بی شک ۶ مهر سال ۸۵ برای همیشه در دفتر ذهنم ماندگار خواهد بود.

خاطرات کودکی، مثل حساب پس انداز بلند مدت نویسنده هاست "گراهام گرين"
برچسب‌ها وب
امکانات وب