|
مرد کوچک من بالندگیت را مادرانه به نظاره نشسته ام
|
با اينكه ترس از فرداي نيامدهات هميشه بر روي دلم سنگيني ميكند اما داشتنت و حس كردنت آنقدر شيرين است كه حجم تمام دلواپسيهاي دنيا را به زير صفر ميرساند، ميدانم كه دوست داري بدون انتظار نهيبي شيطنت كني و من دوست دارم كه صداي خندههاي كودكانهات گوش فلك را كر كند. من: آقاي پدر ميري بيرون برام گوجه سبز بخر آقاي پدر: نه، سپهر ميخوره، يه موقع هستهاش ميره تو گلوش گير ميكنه خفه ميشه من: من : گوجه سبزا رو خوردي هستههاشو دربيار باشه سپهر: من اين گوجه سبزا هسته هم داره؟؟ سپهر: مامان اينجام درد ميكنه من: كجات پسرم؟ سپهر: كنارم اومدم ببينم كجاشو ميگه ديدم با دست پهلوشو چسبيده! ++ پدرا (مردا) كوه غرورن، درياي سخاوتن و دنياي آرامش، اگه خرد بشن، اگه طوفاني بشن، اگه بشكنن ما هم ميشكينم ما هم اسير ميشيم ما هم گم ميشيم تو جادههاي پرپيچ و خم زندگيهامون، پدرا، برادرا و همسرا روزتون مبارك! پدرم، همسرم و مردكوچكم قلب من به اندازه تمام خوبيهاي دنيا برايتان جا دارد و من به اندازه تمام اين قلبم دوستدار شما!
[ پنجشنبه دوم خرداد ۱۳۹۲ ] [ 14:33 ] [ ]
[ ]
|
|