همه از سپهر ميخواستن كه براشون دعا كنه، چون بار اولش بود كه شيريني زيارت رو از نزديك تجربه ميكرد و مرد كوچك از اين همه درخواست غرق شادي ميشد،
چون مطمئنا خودش هم خواستههايي داشت كه در روزهاي زيارت با آقا در ميون بذاره و از نزديك شاهد اجابت دعاهاش باشه. خوشيها و لذتهاي اين سفر با وجود همسفرهاي شاد و مسئوليت پذير و در عين حال جدي خاطرههاي بيشتري از خودش به جا گذاشته. مسير رفت و برگشتمان با قطار با دو كوپه ديوار به ديوار، مدت زمان اقامتمان در سوئيت و از همه ماندگارتر لحظههاي ناب دعا در حريم امن رضوي و خواندن دعاي كميل . خاص بودن اين سفر به زنانه بودن وبچگانه بودنش برميگردد. اينكه هفت مادر به همراه 9 فرزند به مدت سه روز دور از همسر تمام مسئوليت را به جان بخرد و بچهها از هيچ تلاشي براي باهم بودن بيشتر و بازيهاي جسمي حركتي دريغ نكنند و همين ضريب دعوا و گلايهها را بالا ميبرد اما چيزي از توان جسمي آنان براي آسايش و استراحت كم نميكرد. خلاصه كلام اينكه دلت را يك جايي در گوشه ايران جا ميگذاري و برميگردي بدون خدا حافظي به اميد سلامي دوباره

این عکس: "بر عکس ما جوان خواهد ماند"